تاریخ بیهقی
تاریخِ بِیْهَقی، کتابی به فارسی در تاریخ غزنویان از ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (د 470ق / 1077م). بیهقی خود این اثر را به سادگی «تاریخ» خوانده، و در عباراتی چون «میخواهم که دادِ این تاریخ به تمامی بدهم» (ص 11)، «پس از آنکه این تاریخ آغاز کرده بودم به هفت سال» (ص 86)، «در تاریخی که میکنم، سخنی نرانم کهآن بهتعصبی و تزیّدی کشد» (ص 221-222) و «اگر کاغذها و نسختهای من همه به قصد ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لونی دیگر آمدی» (ص 381)، این عنوان را به کار برده است. اما مورخانی که از آن یاد یا نقل و اقتباس کردهاند، به صورتهایی گوناگون به آن اشاره نمودهاند، ازجمله: تاریخ آل محمود (بیهقی، علی، 20)، تاریخ ناصری (همو، 175؛ قزوینی،1 / 296؛ منهاج، 1 / 225؛ نیز نک : صفدی، 3 / 20)، کتاب یمینی (حمدالله، 391)، مجلدات (همانجا)، مجلدات ابوالفضل (فرشته،1 / 22)، تاریخ آل سبکتگین(حاجیخلیفه، 1 / 282؛ نیز نک : نفیسی، درپیرامون...،1 / 5، 17، 20، 85، 173، 332،2 / 1014؛قزوینی، همانجا)
تاریخ بیهق، اثر ابوالحسنعلی بیهقی کهنترین کتابی است که در شرح احوال ابوالفضل بیهقی از آثار او یاد کرده است. در این کتاب دربارۀ تاریخ او آمده است: «تاریخ ناصری از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم (451-492ق / 1059-1099م) روز به روز را تاریخ ایشان بیان کرده است و آن همانا 30 مجلد منصف زیادت باشد؛ از آن مجلدی چند در کتابخانۀ سرخس دیدم و مجلدی چند در کتابخانۀ مهد عراق [دختر ملکشاه و همسر سلطان مسعود بن ابراهیم (سل 492- 508 یا 509ق) ] ومجلدی چند دردست هر کسی و تمام ندیدم» (نک : بیهقی، علی، همانجا) و پیداست که مراد از «ناصری» که تاریخ را به او منسوب کرده، ابومنصور ناصرالدین سبکتگین است.
قول ابوالحسن علی بیهقی دربارۀ آغاز و انجام مجلدات (نک : ص20، 175)، محلتأمل است. همچنیناست قول سعیدنفیسی مُشعر بر اینکه در مجلدات حوادث 104 سال (از 366ق،آغاز سلطنت سبکتگین تا470ق،سال وفات بیهقی) ثبت شده بوده، و39 سال(412-451ق) آن را مؤلف، خود شاهد وقایع بوده، و مابقی (366-412ق و 451-470ق) را از ثقات معاصر خود شنیده، یا از منابعی اخذ و تعلیق کرده است، چنانکه در جای جای تاریخ بیهقی به این مسموعات و مُشافهات و منقولات اشاره رفته است (نک : نفیسی، تاریخ...، 1 / 64-65). نفیسی خود در جای دیگر از این قول عدول کرده، و مجلدات را حاوی حوادث 42 سال (409-451ق / 1018- 1059م) دانسته است (نک : EI2, I / 1131).
از نوشتۀ خود ابوالفضل بیهقی (ص 342) برمیآید که وی ابتدا برای بخشی از تاریخ خود که به دوران پیش از ورود او به دستگاه غزنوی مربوط میشده، مطالبی از تاریخ استاد محمود وراق نقلکردهاست که چون فرزندان او اظهار نارضایی کردهاند، منصرف شده، و دنبالۀ کار آن مورخ را ــ که تا 409ق آمده، و «قلم را بداشته» ــ خود گرفته است. بنابراین، مجلدات بیهقی میبایست از حوادث سال 409ق آغاز شده باشد. دربارۀ پایان مجلدات، همان قول علی بیهقی(همانجا) (اول ایام سلطان ابراهیم) درستتر به نظر میرسد؛ چون خود ابوالفضل بیهقی در یک جا تصریح کرده است که «من تاریخی میکنم 50 سال را که بر چندین هزار ورق میافتد» (ص250)؛ و احتمالاً عدد50 را، بنابر مرسوم برای گرد کردن آورده، و مقصود او همان چهل و اندی سال است.
از مجلدات آنچه به صورت مدوّن برجای مانده، قسمتی از مجلد 5 تا قسمتی از مجلد 10 است که آغاز و انجام هر مجلد نیز معلوم نیست. مجلدات شامل حوادث ایام سلطنت مسعود (421-432ق / 1030-1041م) است و سعید نفیسی به همین اعتبار، آن را به نام تاریخ مسعودی به چاپ رسانده که متعاقباً به تاریخ بیهقی (عنوان انتخابی فیاض و غنی) شهرت یافته است. در این کتاب، وقایع سال آخر سلطنت و حیات مسعود (432ق) پس از سفر او به هند نیامده است، اما از نوشتۀ خود بیهقی (ص 900) برمیآید که رفتن مسعود به هندوستان تا خاتمۀ کارش در مجلد دهم شرح داده شده بوده است.
بیهقی نگارش تاریخ خاندان سبکتگین را، چنانکه از گفتۀ خود او (نک : ص 86) برمیآید، در 448ق، یعنی در ایام سلطنت فرخزاد آغاز کرد، متجاوز از 20 سال (تا پایان عمر) به آن مشغول بود و در 451ق، اندکی پس از وفات سلطان فرخزاد، نگارش آخرین بخش اثر مدون موجود را به انجام رساند. او به هنگام درگذشتِ فرخزاد، نگارش تاریخ را به حوادث سال 424ق رسانیده بود (ص 480) و میتوان حدس زد که ایام فراغت را میگذراند. بیهقی در خلال کار، هر وقت حادثهای رخ میداد، قلم نگاه میداشت و از آن حادثه خبر میداد. در پرتو همین اخبار است که زمان برخی از مراحل نگارش تاریخ او معلوم میگردد (برای شرح و تفصیل این مراحل، نک : ارندس، 21-27). بیهقی از فرخزاد و جانشینش، ابراهیم، با ستایش یاد میکند. دربارۀ اولی مینویسد: «دردی بزرگ رسید به دلِ خاص و عام از کشته شدنِ او به جوانی و چندان آثار ستوده و سیرتهای پسندیده و عدلی ظاهر که به اقطار عالم رسیده است»(ص 483)؛ و دربارۀ دومی میآورد: «چشم بد دور که نوشیروانی دیگر است» (ص 484).
از آنچه در مجلدات گم شدۀ تاریخ آل سبکتگین، مربوط به سلطنت جانشینان مسعود بوده، اثرچندانی برجاینمانده است، تنها خود مؤلف بهآناشارههایی چند دارد، ازجمله مینویسد:«بازنمایم در روزگار امیر مودود که حال خوارزم و شاه ملک چون شد تا آنگاه که شاه ملک بر هوای دولت محمودی به دست سلجوقیان افتاد و گذشته شد و زنان و فرزندان ایشان همه به دست یاغی افتادند که همه نوادر است و عجایب» (ص 944)؛ «پس از این، شرح دهم چون به روزگار امیر مودود رَسَم» (ص 131)؛ «چندانی بمانم که کارنامۀ این خاندان برانم و روزگار همایون این پادشاه [ابراهیم] که سالهای بسیار بزیاد» (ص 497). آن مجلدی چند نیز که علی بیهقی(ص 20) در کتابخانههای سرخس و مدرسۀ خاتون مهد عراق در نیشابور و «در دست هر کسی» دیده است، معلوم نیست که مربوط به چه دوره یا دورههایی از سلطنت غزنویان بوده است. ابوالفضلبیهقی خودازمجلداتِ پیشاز تاریخ مسعودی، در چندجا یاد کرده است، ازجمله: «چند واقعه بود، همه بیاوردهام در این تاریخ به جای خویش، در تاریخ سالهای امیرمحمود» (ص 130)؛ «وی [بوسهل زوزنی] را به غزنین آوردند در روزگار سلطان محمود و به قلعت بازداشتند، چنانکه بازنمودهام در تاریخ یمینی»(ص27)؛ «آن باد امیرمحمود بود در سر او [حاجب غازی] نهاده که شغل مردی چون ارسلان جاذب را بدو داد که آن کار را از او شایستهتر کس ندید، چنانکه این حدیث در تاریخ یمینی بیاوردهام» (ص 169). از این مجلدات مورخان نیز یاد و نقل کردهاند.
این پارههای گمشدۀ منقول در متون را سعید نفیسی در اثر دو جلـدی خود ــ در پیرامـونتاریخ بیهقـی ــ گـرد آورده، و به اعتبار مآخذِ آنها به 4 قسمت تقسیم کرده است: 1. تاریخ ناصری، در سلطنت سبکتگین. 2. تاریخیمینی، در سلطنت محمود. 3. بخشهای آخر کتاب پس از تاریخ مسعودی. 4. مقامات بونصر مشکان. نفیسی در هر قسمت مورخان و مؤلفانی را که از اثر بیهقی پارههایی نقل کردهاند، با موضوع این پارهها مشخص میسازد. وی در قسمت اول از اینان نام میبرد: محمد عوفی مؤلف جوامع الحکایات و لوامع الروایات، قاضی منهاج سراج صاحب طبقات ناصری، شبانکارهای مؤلف مجمع الانساب و خواجه نظامالملک مؤلف سیاستنامه (1 / 10-35). در قسمت دوم باز از شبانکارهای یاد میکند و مینویسد که ماجرای جانشینی پس از مرگسبکتگین و نزاع پسراناو ــ اسماعیل ومحمود ــ را بیذکر منبع از تاریخ یمینیِ بیهقی در مجمع الانساب نقلکرده است و میافزاید کهآنچه وی درسلطنتمسعود آورده، از تاریخ مسعـودی ــ که در دست است ــ برگرفته شده است (1 / 36)؛ درقسمتسوم، باز از عوفی نام میبرد که در شرح ماجرای تومان در عهد عبدالرشید از تاریخ بیهقی استفاده کرده است (1 / 85-94). در قسمت چهارم، سعید نفیسی اظهار نظر میکند که «ابوالفضل بیهقی را کتاب دیگری بوده است که آن را مقامات یا مقامات محمودی نام گذاشته بود و در میان مورخان دیگر به نام مقامات ابونصر مشکان معروف است» (1 / 94) و آثاری را ذکر میکند که از این کتاب مطالبی نقل کردهاند و اظهار میدارد که نسخۀ آن قطعاً تا سدۀ9ق / 15م که سیفالدین حاجی بن نظام عقیلی آثار الوزراء را تألیف کرده، در میان بوده است؛ از متون مقدم بر آثارالوزراء، این آثار را یاد میکند که از بیهقی نقل کرده، یا بهره جستهاند: جوامع الحکایاتِ عوفی، نسائمالاسحارمن لطائمالاخبارِ ناصرالدین منشیکرمانی،مجمل فصیحیِخوافی،تاریخگزیدۀحمدالله مستوفی، و آداب الحرب والشجاعۀ فخرالدین مبارکشاه. وی همچنین از تواریخ سدههای 10-11ق / 16-17م نیز، طبقات اکبریِ نظامالدین احمد، منتخبالتواریخِ عبدالقادر بدائونیوتاریخِ محمدقاسم فرشته را خوشهچین اثر بیهقی قلمداد میکند (1 / 95 بب ).
مورخانی که از بیهقی بهرهگرفتهاند، گاهی عین متن، و گاهی خلاصه و مضمون آن را نقل کردهاند که تمیز دادنِ آنها آسان نیست. تنها سبک و شیوۀبیان بیهقی و ریزهکاریهای او در روایت حوادث درمواردی نمودار است وگواهی میدهد که همان شخص اوست که سخن میگوید، یا دیگری؟
اما دربارۀ اثری که به نامهای مقامات، مقامات محمودی و مقامات ابونصر مشکان از آن یاد شده است، باید گفت که خود بیهقی نیز در چند جا به آن اشاره دارد؛ ازجمله در حوادث سال 423ق مینویسد: «نسخت سوگندنامه و آن مواضعه [مواضعۀ خواجه احمدبن حسن میمندی،وزیر محمود] بیاوردهام در مقامات محمودی که کردهام، کتاب مقامات در اینجا تکرار نکردم که سخت دراز شدی»(ص 188). از این عبارت برمیآید که مقامات اثری مستقل از خود ابوالفضل بیهقی بوده است. همچنین است در حوادث سال 431ق که مینویسد: «آثار و احوالش [بونصر مشکان] آن است که در مقامات [نسخه بدل: مقامات محمودی] و در این تاریخ بیامد» (ص 794). بیهقی در جای دیگر «مقامات امیرمسعود» را در این عبارت به کار میبرد: «این چند نکت از مقامات امیرمسعود، رضیالله عنه، که از وی [خواجه بوسعد عبدالغفار فاخربن شریف] شنودم، اینجا نبشتم تا شناخته آید» (ص 132). آنگاه ذیل عنوان «المقامة فی معنى ولایةالعهد بالامیر شهابالدوله مسعود و ماجرى من احواله»، آنچه در این باب از منبع شفاهیِ خود شنیده، به شرح نوشته است (نک : ص 132-167). از اینشاهد میتوان نتیجهگرفت که مقامات محمودی نیز حاوی «مقامه»ها یا «مجلس»هایی بوده که وی از ابونصر مشکان شنیده، و به تحریر درآورده بوده است و در عین آنکه به این اعتبار اثری مستقل شمرده میشده، به تاریخ منضم گردیده است. احتمالاً این کتاب در مجلدات نیز عنوان مستقلی داشته است و مورخان به همین نام از آن یاد و نقل میکردهاند، از آن جمله این مورخاناند: عقیلی در آثارالوزراء که به صراحت بیهقی را مصنف مقامات ابونصر مشکان معرفی میکند (ص 8)؛ فصیح خوافی در مجمل فصیحی (2 / 143) که در ذکر وزارت حسنک مطالبی از مقامات عمید ابونصر نقل کرده، میگوید: آن را «عمید ابوالفضل بیهقی تصنیف کرد». همچنین فرشته در تاریخ خود که «مقامات ابونصر مشکان و مجلدات ابوالفضل» را شاهد گردآمدن انبوه علما و فضلا و شعرا در درگاه محمود میآورد (1 / 22).
علاوهبر سعیدنفیسی،شماریازمحققان ــ ازجمله اقبال آشتیانی (نک : مجموعه...،65)ومحمدناظم(ص 1) ــ مقامات را اثریمستقل از تاریخ آل سبکتگین پنداشتهاند، اما یوسفی تصریح کرده که مقامات محمودی بخشی از تاریخ بیهقی بوده است، نه اثری جداگانه (نک : ایرانیکا، III / 890). آنچه مسلم است، این است که این نوشتـه ــ خواه اثری مستقل شمرده شود، خواه غیرمستقـل ــ حاوی شنیدههای بیهقی از استادش بوده که چه بسا جداگانه به رشتۀ تحریر درآمده، سپس به مجلدات منضم شده است.
بیهقیدرتألیف مجلدات،هم ازمنابعمکتوب و هم از مسموعات خود بهره جسته است. خود او مینویسد: «اخبار گذشته را دو قسم گویند که آن را سدیگر نشناسند: یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند؛ و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگوی باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن خبر درست است... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند، شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند» (ص 904، 905). وی از منابع مکتوب به ندرت به اسم و رسم نام برده، و بیشتر به اجمال یاد کرده است، مثلاً در عباراتی چون «در اخبار خلفا خواندهام»، «چنانکه در تواریخپیداست»؛اما درمسموعات، راوی یا گزارشگر را معرفی کرده، برثقهبودنِ اوتأکید میورزد و حتى تاریخِ روایت و گزارش را نیز ذکر میکند.
منابع مکتوبی که بیهقی از آنها نام برده، انگشت شمار است؛ ازجملۀ این منابع ترجمۀ خداینامه از ابنمقفع است که با عبارت «در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمۀ ابن مقفع» (ص 125) به آن اشاره میکند و در جای دیگر با عبارت «[خوارزم] همیشه حضرت [= دارالملک، پایتخت] بوده است علی حده ملوک نامدار را چنانکه در کتاب سیر ملوک عجم مثبت است» (ص 902).
منبع بیهقی در نگارش «باب خوارزم» ابوریحان بیرونی بوده است. خود او مینویسد: «[در] این اخبار خوارزم چنان صواب دیدم که بر سرِ تاریخ مأمونیان شوم، چنانکه از استاد ابوریحان تعلیق داشتم» (ص 906)؛ سپس در آغازِ «حکایت خوارزمشاه ابوالعباس» تصریح میکند: «چنین نبشت بوریحان در مشاهیر خوارزم...» (ص 907) که ارندس (ص 28- 29) تلویحاً آن را با کتاب المسامرة فی اخبار خوارزم ــ که یاقوت در معجم الادباء اثر ابوریحان معرفی کرده است (17 / 185) ــ مطابقت میدهد؛ به این سبب که یاقوت، مانند بیهقی، سخنان بیرونی را در باب احترام فراوانی که ابوالعباس مأمون به وی داشته، تقریباً حرف بهحرف نقل کرده است. ارندس دربارۀ زبان این کتاب دو احتمال مطرح میسازد: یکی آنکه به زبان عربی بوده، و بیهقی آن را به فارسی برگردانده است؛ دیگر آنکه به فارسی بوده، اما بیهقی به شیـوۀ خود، تحـریری دیگـر از آن پدیـد آورده است. نفیسـی ــ بدونذکر دلیل یا قرینهای ــ اظهار میکند کهابوریحان آن را به فارسی نوشته است (نک : EI2, I / 1131)؛ اما اقبال آشتیانی دربارۀ زبان کتاب به صراحت اظهار نظر نکرده، و تنها آورده است که «قسمت آخر تاریخ بیهقی عمدتاً نقل از کتاب المسامره تألیف ابوریحان بیرونی است» («تاریخ...»، 30). با اینهمه، عنوان کتاب در معجم الادباء عربی بودن آن را محتمل مینماید..
منبع مکتوب دیگر بیهقی اثر استاد محمود وراق است که ذکر آن گذشت. بیهقی در حوادث سال 422ق، در وصف سیلی که ویرانی بسیار در غزنین به بار آورد، از او یاد میکند و مینویسد: «این حالها، استاد محمود وراق سخت نیکو شرح داده است درتاریخیکهکردهاست درسنۀ خمسین و اربعمائه»(ص342). او میافزاید: «تا ده پانزده تألیف نادرِ وی در هر بابی دیدم» (همانجا).
نوعدیگری ازمنابع مکتوب بیهقی نسخههای اسناد و مدارکی بوده است که بیشترآنها را ــ بهتعبیرخوداو ــ بهقصد ناچیزکردند (ص 381)، با این همه، در تاریخ بیهقی نمونههایی چند از آنها نقل شده است. این نکته را در این باب باید متذکر شد که بیهقی کتابها، بهویژهتاریخهای بسیاری را بهدقت مطالعهکرده، و از آنها بهره برگرفته بوده است؛ چنانکه خودمینویسد: «منکه بوالفضلم، کتاب بسیار فرو نگریستهام، خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده» (ص 243).
از منابع شفاهیِ بیهقی در جاهای مختلف تاریخ نام برده شده است، از آن جملهاند: استاد عبدالرحمان قوّال (ص 86)، خواجه بوسعد عبدالغفار (ص 130)، شریف ابوالمظفر هاشمی، ملقب به علوی (ص 253)، عبدالملک مستوفی که بیهقی او را چنین وصف میکند: «این آزادمرد مردی دبیر است و مقبول القول و به کار آمده، در استیفا آیتی» (ص 256)، بومنصور مستوفی که بیهقی دربارۀ او مینویسد: «ثقه و امین بود که موی در کار او نتوانستی خزید و نَفْسی بزرگ و راییروشن داشت»(ص530)، و ثعالبی و ابوریحان. از این شواهدبرمیآید که بیهقی دست کم تا چهسالی مشغولگردآوری موادبراینگارش تاریخ خودبوده است، چون درهمهجا ذکر میکندکه درچهتاریخی با این اشخاص دیدار داشته، و از آنان سماع کرده است.
بیهقی گاهی مطالبی از ثقات میشنیده است که مربوط به سالهایی بوده که حوادث آنها را پیشتر نوشته بوده است. در این موارد، به تعبیر خودش، بر تقویم آن سال تعلیق میکرده است (ص 290).
به هر حال، آنچه بیهقی را ماندگارساخته، تاریخ اوست. خود او مینویسد: «اما غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند» (ص 112) که یادآور سخن فردوسی است؛ ولی چنانکه زریاب مینویسد، بیهقی انگیزۀ درونی و عشق باطنی به تاریخ و تجسس و ضبط حوادث تاریخی داشته، و از همان روزگار جوانی که در دیوان رسائل شاگرد ابونصر مشکان بوده، حوادث را به تقویم خود تعلیق میکرده، و نسخههای اسناد و مکاتبات دیوانی را برای ثبت در تاریخی که قصد داشته بنویسد، نگاه میداشته است (ص 761).
بیهقی از روش تاریخنگاری معمول عصر خود، یعنی اکتفا به ثبت سادۀ وقایع دور شده است. او این شیوه را چنین وصف میکند: «در تواریخ چنان میخوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز صلح کردند و این آن را، یا او این را بزد و بر این بگذشتند، اما من آنچه واجب است، بهجای آرم» (ص 451). یا در جای دیگر مینویسد: «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفتهاند و شمهای بیش یاد نکردهاند، اما من چون این کار پیش گرفتم، میخواهم که دادِ این تاریخ به تمامی بدهم و گِردِ زوایا و خبایا برگردم تا هیچچیز از احوال پوشیده نماند» (ص 11). او به صحت و دقتِ آنچه گزارش یا نقل میکند، سخت پایبند است، چنانکه مینویسد: «من که این تاریخ پیش گرفتهام، التزام این قدر بکردهام تا آنچه نویسم یا از معاینۀ من است یا از سماع درست از مردی ثقه»(ص905). البته اینروش برای متن تاریخ است، اما آنجا که برای مقایسه یا رفع ملال و یا عبرت و پند به استطراد مطالبی میآورد، چندان سختگیر نیست (نک : زریاب، 765).
بیهقی انگیزهها و عللحوادث را شرح میدهد و در عین حال، معتقد به مشیت الاهی است (نک : همو، 770). او «گزارشگر روایت خاصی از حقیقت» است، نه «گزارشگر حقیقت». تاریخ بیهقی بیشتر تجربهای تاریخی است و نوعی روایت شخصیتی تاریخی که همۀ محدودیتهای ملازم او به گزارش او از حقیقت انتقال یافته است. پستنها بهقیداحتیاط میتوانروش او درتاریخنگاری را روشی علمی شمرد (نک : میلانی، 712-715).
برای تاریخنگاری بیهقی6 ویژگیبرشمردهاند: امانت تاریخی، توجه به جزئیات، شخصیتپردازی، برخورد فلسفی و انسانی، توانمندی راوی به عنوان قصهگو، سبک زنده و پرنشاط (نک : همو، 720).
مآخذ
ارندس، ا. ک.، «تاریخ مسعودی و مؤلف آن»، ترجمۀ اسدالله حبیب، آریانا، کابل، 1354ش، س 33، شم 4؛ اقبال آشتیانی، عباس، «تاریخ بیهقی»، ارمغان، تهران، 1311ش، س 13، شم 1؛ همو، مجموعۀ مقالات، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1350ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد،1350ش؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، بهکوشش احمد بهمنیار، تهران،1317ش؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، بهکوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1360ش؛ زریاب، عباس، «تاریخنگاری بیهقی»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی مشهد، مشهد،1350ش، س7، شم 4؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، بهکوشش ددرینگ، ویسبادن، 1394ق / 1974م؛ عقیلی، حاجیبن نظام، آثارالوزراء، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1337ش؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، بمبئی، 1247ق؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339-1341ش؛قزوینی،محمد، تعلیقاتبر لباب الالباب عوفی، لیدن،1906م؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1342ش؛ میلانی،عباس،«تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایرانشناسی،1372ش، س5، شم 4؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران،1344ش؛ همو، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران، 1352ش؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
EI2; Iranica; Nāẓim, M., The Life and Times of Sultān Maḥmūd of Ghazna, New Delhi, 1971.
احمد سمیعی